Clik here to view.
مرخصی استعلاجی
دوستان گرانقدر وگران سنگ واینا…این چندروز سرمان شاید کمی شلوغ باشد ، هفته دیگر نه هفته بعدش امتحان روماتو داریم ومی دانید که ما که امتحان داریم خواب وخوراک را برخود حرام میکنیم وغرق در کتابها می شویم...
View ArticleClik here to view.
وباز هم سوتی…
سلام من میگم یه مدته از لحاظ روحی تعادل ندارم واحساس میکنم یه چیزی کمه نگید مدتیه سوتی ندادم که اینم به حول قوه الهی وبا عنایات ….انجام شد…(حال فیلتر شدن ندارم) شنبه میخواستم با یکی از دوستام برم...
View ArticleClik here to view.
مثلا شب یلدا
شب یلدای ما خیلی خاص نبود که هیچی یه کم لوس تر از بقیه روزا هم بود…. سه شنبه صبح در حال درس خواندن بودیم که میترا زنگ زد که یکی از بچه ها رو دیده وگفته امروز ساعت 6 توی امفی تئاتر بیمارستان ش یه...
View ArticleClik here to view.
18+
خوشم میاد هیچ کدوم از پستامو نخونده باشید اینو اکثرا می خونن….یعنی کلا ماها همین جوری هستیما با این موضوعا حال می کنیم… واما اتفاق مورد دار: امروز با مامانم رفته بودم بیرون ،مامانم یه جایی کاری داشت...
View ArticleClik here to view.
وقایع طرح..
فکر میکردم اتفاقات درمانگاه که خواهرم توش طرحش رو داره می گذرونه خیلی جالب نیست ولی اقای دکتر ریبولی گفتن بنویسم ومنم اوناش که می دونم رو می نویسم….خواهرم اهل وبلاگ نوشتن نیست وگرنه یه جوری می کشوندمش...
View ArticleClik here to view.
امتحان دادیم خیلی ایفتیضاح نبود….
سیلام اولا 7 دی تولد ابجی خانوم والبته یکی از دوستان اینجا البرز خان هستن..تبریک میگم..به ابجی خانوم اس ام اس دادم حالا چی کار کنم که تولدته؟؟؟ گفت: یه هورای بلند از ته دل بکش…. امتحان روماتو داشتم...
View ArticleClik here to view.
گیس وگیس کشی تاریخی
این اتفاق مربوطه به جمعه 10 دی ولی چون نرسیدم بیام بنویسم الان ا تاخیر می نویسم…. این دعوای مسخره واحمقانه از تو فیس بوک شروع شد..یه دوست دارم که از من بزرگتره وهم رشته هستیم ، او را تو فیس بوک یافتیم...
View ArticleClik here to view.
این روزها
سلام خوبید؟؟؟ می دونم خیلی کم میام ولی نمیشه امتحان ریه دارم ، تازه یه طرح جدید برداشتم ، احتمالا اگه بشه تا هفته دیگه دفاع پروپوزالشه ، البته اگه بشه ..با این سرعت که دارم پیش میرم میشه….
View ArticleClik here to view.
مشغله زیاد
سلام واای چقدر دلمان برایتان تنگیده بود..برای کل کل کردنا..برای یه نظر میدادیم و هی بقیه میومدن جواب میدادن…چقدر بده همه سرشون شلوغه ونمی رسن.. اومدم کلی معذرت خواهی کنم بابت اینکه اپ نمی کنم واینکه به...
View ArticleClik here to view.
سنسور سوتی…
چندروز پیش وقتی وارد پارکینگ دانشگاه شدم، دوتا از پسرای کلاسمون از ماشین پیاده شدن وداشتند می رفتن که وقتی من وارد شدم سرشون رو به معنی سلام تکون دادن ومنم جواب سلام با همون حرکت دادم….خیلی پارکینگ...
View Articleحاشیه های بخش زنان..اکثرا 18+
1. یکی از چیزای جالب بخش زنان این بود که جوان ترین مریض حامله ، متولد 1375 بود یعنی خیلی دست بالا 17 سال ، تازه 2 سال بود ازدواج کرده بود…دکتر به مامانش گفت زورکی بوده؟؟!..دختره خندید و گفت نه…یه مریض...
View Articleروانی شدیم…!!!
بخش روان و مریضای مخصوص خودش… شماره 10 به بعد بالای 18 ساله… 1. استاد محترم ما همش بهمون گیر میداد که شوهر نیست و دختر که ریخته…شوهر گیرتون نمیاد..بالاخره من و دکتر و یکی از پسرامون همش داشتیم کل کل...
View Articleمسیر متفاوت…هدف متفاوت..و…. زندگی متفاوت
هفته پیش بخاطر کنسرت و سفر استادم، کلاس ویولن لغو شد…. همین خبر برام کافی بود تا یه کم به تفاوت زندگی ادما فک کنم..استاد توی این رشته یکی از بهترین هاست ، شاید اگر دنبال رشته دیگه ای می رفت اینقدر موفق...
View Articleمهرماه پر اتفاق
امسال مهرماه پر از خبر و اتفاق شروع شد ، روز اول مهر که شنیدم داشنگاه داره یه نشریه علمی می زنه و مامانم تو جلسه شنیده بود و منم مثل این بچه اکتیوها رفتم پیش پژوهشی و حرف زدم..البته هنوز حرفای قطعی زده...
View Articleسفرنامه شمال 1 ( مسیر رفت)
تعداد زیادی از بچه ها می خواستیم بریم، از 2،3 تا دانشگاه ، اول قرار بود با قطار بریم ولی بچه ها گفتن چون زیادیم اتوبوس دربست می گیریم و رفتیم بلیط ها رو پس دادیم البته 2 نفر از بچه ها گفتن نمیخوان با...
View Articleسفرنامه شمال 2( روز اول همایش)
چهارشنبه: روز ارائه من بود ، بچه ها خسته بودن و فقط من و دوستم مژگان رفتیم. اینقدر سر ارائه ام خندیدم… اخه یه چیزایی از خودم سنتز کردم که اصلا تو مقاله نبود. مثلا درباره مطالعات دیگر و نتایج ، کلا چنین...
View Articleسفرنامه شمال 3(روز دوم)
پنج شنبه من و دوتا از دوستام فقط رفتیم همایش، بقیه خوابیدن. اون دوتاهم دوست صمیمی من نبودن و داوری داشتن و تقریبا من همش تنها بودم….دیگه از بس حوصلم سررفت،رفتم قسمت غرفه ها و با دوستایی که شب قبلش دم...
View Articleسفرنامه شمال 3( مسیر برگشت)
بلافاصله بعد ناهار هم اتوبوس اومد و راه افتادیم به سمت کاشانه خودمان… توی راه برگشت: خوب همه بیشتر صمیمی شده بودیم و همدیگه رو شناخته بودیم و بهتر بود…دیگه همه همی چی به هم تعارف میکردن و از اخر اتوبوس...
View Articleنورولوژی
سلام..بخش داخلی اعصاب خیلی خوب بود… 1. یه آقایی با ضربه به سر و سردرد اومده بودف توی شرح حالش گفت: از 2 هفته پیش که تصادف کردم هنوز سردرد دارم..بعد گفت اورژانش بوده و سی تی اسکن گرفتن و چیزی...
View Article
